اشعارحجت الاسلام سیدمهدی حسام
اشعارحجت الاسلام والمسلمین حاج سیدمهدی حسام
آب هم ز آن ماهی درخون شناور،شُدخجل
آنکه پیشِ چِهرِ او،مِهرِ مُنَوَّرشُدخجل
آسمان شُد شرمگین و،ماه واَخترشُدخجل
خواستم تقریرسازم، شمّه ای ازوصف او
اوفتادازکف،قَلَم،آن سان که دفترشُدخجل
آسمان با آن همه گسترده دامانی که داشت
پیشِ والاهمّتِ آن ماه مَنظُرشُدخجل
اَبرازشرم،آن چنان برصفحه ی گیتی گریست
تا فُرات و،نیل و، جیحون،همچوکوثرشُدخجل
حضرتِ عباس(ع)،سَردارِسپاه کربلا
که شجاعت،پیشِ آن میرِدلاورشُدخجل
رفت تاسقّا،برای تشنگان آب آورد
حیف،کاندرپیشِ اُطفالِ برادرشُدخجل
خواست تا نوشَد زِدریا جرعه ای،امّانَشُد
آب هم زآن ماهی درخون شناور شُدخجل
تا «حسام» این چامه رادرمدحِ بوفاضل(ع) سُرود
زاَبرِدیده ریخت بَررُخ،اَشک و، یکسَرشُدخجل
***
پهلوی صدّیقه کبری(س) شکست
تاکه مینایِ دلِ زهرا(س) شکست
طارمِ نُه گُنبدِ میناشکست
چونکه آتش زد عدو برخانه اش
ازشرارِغَم،همه دلهاشکست
تاکه سیلی زد به رُخسارش عدو
رونقِ ماه جهانْ آرا شکست
گشت پرپرچون گُلِ نَشکُفته اش
قلبِ احمد(ص)، خسروبطحا شکست
تابه گَردَن،مرتضی(ع) را شُدرَسَن
اصلِ ایمان را فَلَک از پا شکست
از«حسام » خونجگربِشنو که گُفت:
پهلویِ صدیقه ی کُبری(س) شکست
ای مدار عالم هستی علی
هرچه گویم جز خداهستی علی
درغدیرخم به امرکردگار
عهدبا ختم رسل بستی علی
جزخداوبندگی آن بزرگ
دل زقیدهرچه بگسستی علی
پای بردوش نبی بگذاشتی
لات وعزا راتوبشکستی علی
کعبه را تطهیرکردی ازبتان
بامحمدچونکه پیوستی علی
ای که فوق دستهادست شماست
زآستین، مرحمت دستی علی
چهره ات را تانهان کردی به خاک
قلب عالم ازغمت خستی علی
عاقبت ملحق شدی بافاطمه
چون زآلام جهان رستی علی
فاش می گویم حسامم این سخن
تاخداباقی است توهستی علی